جدول جو
جدول جو

معنی لاله لاله - جستجوی لغت در جدول جو

لاله لاله
(لَ لَ / لِ لِ)
گل گل. (آنندراج) :
خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو
گلگونۀ هم اند جلال و جمال تو.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
لاله لاله
بسیار بسیار: خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو گلگونه هم اند جلال و جمال تو. (صائب. آنند: گلگل)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الله الله
تصویر الله الله
زنهار، زینهار، الحذر، بترس از خدا. در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال می شود، تو را به خدا، برای خدا. در مقام اصرار به کار می رود، عجبا، شگفتا. در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(لَ لَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 2 هزارگزی شمال کرمانشاه و یک هزارگزی باختر شوسۀ کرمانشاه بطاق بستان واقع شده. دشتی سردسیر است و 245تن سکنه دارد. آبش از چاه و از فاضل آب شوران و محصولش غلات و حبوبات و صیفی و چغندر قند میباشد. شغل اهالی زراعت است و چند تن از مردان کارگر تصفیه خانه نفت کرمانشاهند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). و رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 85 شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه اَلْ لاه / اَلْ لَه اَلْ لَه)
بترس از خدای. (زمخشری). برای تحذیر استعمال میشود نظیر الطریق الطریق، یعنی احذروا اﷲ (بترسید از خدا). این جمله را درجایی که کسی کاری بکند یا سخنی بگوید که مناسب وی نبوده باشد استعمال کنند چنانکه در حدیث آمده: اﷲاﷲ فی اصحابی. (از آنندراج). زنهار. زینهار. الحذر. الامان. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 93 شود:
با آنکه بی نظیر است از روشنان گیتی
زنهار تا نخوانی اﷲش اﷲاﷲ.
سنائی.
گفتم اﷲاﷲ یا امیرالمؤمنین که این خونی است ناحق. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). پیلبانان همه خرمای من رایگان میبرند، اﷲاﷲ خداوند فریاد رسد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 458).
لیک اﷲاﷲ ای قوم خلیل
تا نباشد خوردتان فرزند پیل.
مولوی.
اﷲاﷲ درمیا در خون خویش
تکیه کم کن بر دم و افسون خویش.
مولوی.
اﷲاﷲ با چنین کفر دوتو
چون قبولت میکند اکرام او!
مولوی.
اﷲاﷲاﷲ ای وافی مرید
گرچه درتقلید هستی مستفید،
تا نگویی دیدم آن شه میگریست
من چو او بگریستم کاین منکریست.
مولوی.
پیش ما رسم شکستن نبودعهد و وفا را
اﷲاﷲ تو فراموش مکن جانب ما را.
سعدی.
ما دگر کس نگرفتیم بجای تو ندیم
اﷲاﷲ تو فراموش مکن عهد قدیم.
سعدی.
گفت اﷲاﷲ چه جای این سخن است !
سعدی (گلستان).
، فارسی زبانان در مقام تعجب نیز استعمال میکنند، کذا قال العلامه الاحراری. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). عجبا. یاللعجب. شگفتا. برای تعجب آرند مانند سبحان اﷲ و اﷲ اکبر:
اﷲاﷲ این چه حال است ای عزیز
اینچنین بیهوش گشتی از چه چیز!
مولوی.
عاشق و مستی و بگشاده زبان
اﷲ اﷲ چون شتر بر نردبان !
مولوی.
دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت
اﷲاﷲ که تلف کرد و که اندوخته بود؟!
حافظ.
نه اشک روان نه رخ زردی
اﷲاﷲ تو چه بیدردی !
بهائی.
چه گویم آن ذقن را اﷲاﷲ
طلوع مشتری در آخر مه.
هلالی (از آنندراج).
، کلمه تحریض. هنگام تحریض به شتاب گویند. العجل. البدار:
اﷲاﷲجمله فرزندان بیار
کاین زمان گلشن است و نوبهار.
مولوی.
اﷲاﷲ فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا.
عبید زاکانی.
، برای خدا. ترا بخدا، متضمن معنی حث و اصرار است:
اﷲاﷲ یک نظر بر ما فکن
لاتقنطنا فقد طال الحزن.
مولوی.
دست او بگرفت سه کرت بعهد
کاﷲاﷲ زو بیا بنمای جهد.
مولوی.
ای که چون تو در زمانه نیست کس
اﷲاﷲ خلق را فریاد رس.
مولوی.
، بمعنی حاشا نیز آمده. (از آنندراج) :
اﷲاﷲ محرم راز تو سازم حرف و صوت
وین زبان و تیغ اگر حرفی ز جایی سر زده ست.
وحشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
در اصل قال قال بصیغۀ ماضی است و چون در شعر فارسی حرف آخر متحرک نمی آید جهت اظهار حرکت لام هاء به آن لاحق کرده و چنین استعمال نموده اند. (آنندراج). قال قال. منازعه. مناقشه. (ناظم الاطباء) :
رسوائی میرک کبابی
عالم بگرفت قاله قاله.
حکیم شرف الدین شفائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
برای خدا برای خدا، خدا را، زنهار زنهار، الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند، گاه برای اظهار تعجب بکار رود. دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود ک (حافظ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود: هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته... . (عالم آرای عباسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاله قاله
تصویر قاله قاله
قال قال بنگرید به قال قال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه لاله
تصویر شاه لاله
آدونیس
فرهنگ واژه فارسی سره
طبقه طبقه، قشردار، ورقه ورقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جای جای، گله گله کپه کپه
فرهنگ گویش مازندرانی
دانه های درشت و پهن برف
فرهنگ گویش مازندرانی
راه رفتن نامتعادل
فرهنگ گویش مازندرانی